و تو را خواهم بود .

حرف های حرف

مهم راهی شدن حرف هاست .

شعرها ، حرف ها ، قصه ها ، مقال ها ،

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۲۲ بهمن۲۲:۳۳

...

     وقتی مدتی پیش لا به لای ساعت هایی که در اتاق خودم ـ و البته دنیای خودم ـ پشت میزم غرق بودم و سریال breaking bad را تمام کردم ، چند لحظه ای درباره ی سریال های خودمان به فکر فرو رفتم . فکری که هم پوزخندم را درآورد ، هم دلم را سوزاند . به تاریخچه ی سریال های خودمان فکر کردم از دهه ی هشتاد تا به حال و این که چطور اگر دو سکانس مختلف از دو سریال را برای کسی که هیچ کدام از دو سریال را ندیده پخش کنیم ، به قدری عناصر تکراری و کلیشه ای در سریال هایمان هست که اگر به طرف بگوییم این ها هر دو مربوط به یک مجموعه ی تلویزیونی هستند ، بنده ی خدا حتی به مغزش خطور هم نمی کند که شاید با دو تا سریال طرف است .

...





 

مدت هاست با خانواده دچار تعارضات سنگینی شده ام در مورد یک موضوع به ظاهر بی ارزش ؛ آن هم تلویزیون . تعارضاتی که توی همین تابستانی که گذشت ، به اوج خودش رسیده بود . تصور کنید هر دفعه سر سفره ی شام یا ناهار نشسته اید ، دوست دارید به هر طریقی که شده بلند شوید و بروید . هر طوری که شده می خواهید این لحظات زجر اور سپری شود و خلاص شوید . آن هم فقط و فقط به خاطر یک تلویزیون که نود و پنج درصد برنامه های آن نه تنها برای شما کسل کننده است ، بلکه شنیدن و دیدن آنها برای شما زجرآور هم هست . در واقع با وجود این که خودم زمانی مخاطب تلویزیون بودم و سریال هایش را هم کمابیش دنبال می کردم ، امروز نمی توانم بفهمم که مثلا پدر و مادرم چرا در آن واحد دو تا از سریال های وطنی صدا و سیما را دنبال می کنند ؟ یا مثلا این که چرا اطرافیان من به خودم و خیل عظیم مردم جهان که کم کم تلویزیون را کنار می گذارند نمی پیوندند ؟اصلا چرا من هیچ وقت از این شانس ها ندارم ؟!

     وقتی مدتی پیش لا به لای ساعت هایی که در اتاق خودم ـ و البته دنیای خودم ـ پشت میزم غرق بودم و سریال breaking bad را تمام کردم ، چند لحظه ای درباره ی سریال های خودمان به فکر فرو رفتم . فکری که هم پوزخندم را درآورد ، هم دلم را سوزاند . به تاریخچه ی سریال های خودمان فکر کردم از دهه ی هشتاد تا به حال و این که چطور اگر دو سکانس مختلف از دو سریال را برای کسی که هیچ کدام از دو سریال را ندیده پخش کنیم ، به قدری عناصر تکراری و کلیشه ای در سریال هایمان هست که اگر به طرف بگوییم این ها هر دو مربوط به یک مجموعه ی تلویزیونی هستند ، بنده ی خدا حتی به مغزش خطور هم نمی کند که شاید با دو تا سریال طرف است .

     البته من نمی خواهم این ساختار تکراری مثال زدن نمونه های خارجی برای زدن توی سر داخلی ها را دوباره تکرار کنم ؛ ولی خوب خدایی کجای سریال های صداوسیمای ما باعث می شود به آنها بگویند موفق ؟! نوآوری های زیبا ؟ داستان های کشنده و جذاب ؟ جلوه های ویژه ؟ عناصر هم زاد پنداری و هم حسی ؟ بنمایه و محتوا ؟ عقیده ی من یکی را بخواهید ، سریال ساز های ما تنها دلخوشند به خوب دانستن فضائل و بد دانستن رذائل در فضاهایی که به زعم خودشان از واقعیت های جامعه ی امروزی ما تصویر می شود و قرار است آموزنده باشند .

     دقیقا مشکل هم همین جاست . مشکل از جایی شروع می شود که می خواند آموزنده باشند . اصلا مگر قرار است صدا و سیما نقش مدرسه را برای این مملکت ایفا کند ؟ به نظر شما یک رسانه ی خوب رسانه ای است که دزدی را بد جلوه می دهد و سعی می کند دزدی نکردن را به مردم آموزش دهد و یا رسانه ای که یک دیدگاه بد در ذهن مخاطب و مهم تر از آ در فرهنگ جامعه اش نسبت به دزدی ایجاد می کند ؟ رسالت والای رسانه آموزش است یا تغییر نگاه مخاطب ؟ و آیا اصلا این دو با هم فرق دارند ؟ شاید با خود بگویید که مورد اول است که مهم است . اما یک سوال ! مگر در دبستان به ما نگفته اند که در مصرف آب صرفه جویی کنیم ؟ پس چرا در این سال ها کشور ما به خاطر همین مسئله ی مصرف بی رویه این قدر با کمبود آب مواجه است ؟ علت دقیقا این است که آموزش توانایی ایجاد تغییر در استراتژی کلی شخص در زندگی را ندارد و این نگاه ماست که مشخص می کند چطور زندگی کنیم . به همین دلیل است که هرچه صدا و سیما برنامه های آموزنده در مورد صرفه جویی در مصرف آب پخش می کند ، آن طور که باید نتیجه نمی دهد . چرا که فرهنگ سازی با تغییر نگاه مردم صورت می پذیرد و و عمل تغییر دیدگاه یک جامعه توسط رسانه فرایند اجرایی کاملا متفاوتی با آموزش دارد .

     مثلا مقدمه ی ایجاد یک دیدگاه در مخاطب ، ایجاد یک فضای ذهنی برای اوست . این فضای ذهنی برای تاثیرگذاری بیشتر ، جدای از دیگر اجزای فرایند ، باید خود تاثیر مناسبی بر مخاطب داشته باشد . پس برای این تاثیرگذاری ، فضا های ایده آل (نه به معنای خوب !) و نوآورانه لازم هستند . از طرفی یکی از اصلی ترین عناصر ایجاد دیدگاه ، مقوله ی هم زاد پنداری است و برای این که هم زاد پنداری صورت پذیرد ، ملا شخصیت هایی که مخاطب در یک سریال تلویزیونی با آن ها مواجه است ، باید تا حد ممکن واقعی و نزدیک به شخصیت های جامعه ی خودمان باشند . و یک رکن دیگر هم برای این که مثلا یک سریال تلویزیونی در این فرایند موفق باشد ، جذب مخاطب است که مشخصا در وهله ی اول با جذابیت داستانی حاصل می شود . حالا بیایید یک نگاه به سریال های خودمان بیاندازیم . این را اول بحث گفتم که آن قدر فضای سریال های ما کلیشه ای است که بدون دیدن تیتراژ ، شنیدن موسیقی ها یا تشخیص چهره ی بازیگران ، نمی توان تمایز بین آنها را درک کرد . صنعت سریال سازی ما به قدری در نوآوری و ایجاد فضاهای ایده آل و هنرمندانه فقیر است ، که هر از چند گاهی خودش را به طرز مفتضحانه ای با تغییر در شیوه ی حرکت دوربین و چینش کلمات در طی دیالوگ های بازیگران ، در حالی که اسکلت بندی ها همه ثابت هستند ، ارضا می کند . یا مثلا در مورد اصل هم زاد پنداری و شخصیت های رئال و واقع گرایانه ، کافی است نگاهی اجمالی فقط به سریال های ـ به اصطلاح ـ موفقمان (از لحاظ تعداد مخاطب دیگر !) بیاندازید تا عمق فاجعه را دریابید و ببینید که چطور تلویزیونمان پر شده است از آدم های سفید و آدم های سیاه و چقدر کمند آدم های خاکستری . آن هم در حالی که سطح کره ی خاکی ما را خاکستری ها ( یعنی خودمان و بقیه ) پوشانده اند . در مورد جذابیت های داستانی هم (بیخیال جذابیت های دیگر!) هم چون از اول گفته ام دوست ندارم نمونه های داخلی را با نمونه های خارجی تحقیر کنم ، حرفی نمی زنم . بگذارید دل ما هم مثل سریال ساز هایمان خوش باشد به این که سریال هایمان بیننده دارند ، آن هم میلیونی ! اصلا مگر «خوب ها» وجود دارند وقتی همه به دردنخورند ؟!

hamra hi | ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی