۱۵ بهمن۲۱:۳۸
یک نفر مرد
کسی رفت
کسی باران شد
و سکوتی لرزید
کسی از دهکده ی صبح سلامی آورد
همه بیدار شدند ،
یک نفر با قلم برگچه بر برکه نوشت
و کسی ،
با سبدی عشق در آتش خوابید
یک نفر مرد
کسی رفت
کسی باران شد
خون یک حادثه بر خنجر ظلمت پاشید .
همه بیدار شدند ،
باز هم صبح نبود ...